عشقم شايا
شاياجون سلام خانوم خانوما! امروز تا رسيدم دم در خونه مي خواستم برم خونه اما عشق تو منو كشوند خونه شما. تا در زدم يه دفعه مامانی با عزيز نازنينم اومد درو واكرد تا نيگات به من خورد از ته دلت جيغ كشيدي. درست همون حسي كه من داشتم انگار در تو هم بود. برا همين بود كه منم جيغ زدم و دستامو محكم كوبيدم توسينمو دويدم به طرفت. و فوراًبغلت كردم. تو رو بردم اتاقت كه با اسباب بازيهات بازي كني. گذاشتمت روي تاب. برات خوندم تاب تاب عباسي، خدا شايا رو نندازي!!!! من خوندمو تو قاه قاه خنديدي و من خنديدم و عشق و حال كردم ...
نویسنده :
مريم ارشدي
14:25